Sunday, April 22, 2018

شقایق

این بلاگ ما هم بدجوری شبیه قسمت آگهی های تسلیت روزنامه ها شده ...
شاید چون یه خلوتیه که چون خیلی کسی ازش رد نمیشه ، دلم که میگیره میام یه دو خط سیاه میکنم. الانم اومدم راجع به شقایق بنویسم که پریروز پر کشید. میدونستم چند وقتی که حالش خوب نیست. دوست داشتم روزهای آخر یه کاری میکردم خوشحال بشه. بدونه با اینکه مدتهاس نمیبینشون ، همیشه به یادشونم. ولی دلم نمیومد ببینمش. برای کامی پیغام کوتاهی گذاشتم که شاید کل حسم رو توی دو سه تا جمله ای خلاصه کنم. دایره ی دوستی خیلی نزدیکی داشتن که توی یه لحظه دلم برای تک تکشون سوخت. کاش یادش هیچوقت کمرنگ نشه.
خدا به همشون صبر بده.